مرد آفتابه ای: حاج کروب بابا خسته شدیم دیگه از اول هم بیخود کاندید شدم، هی زهرا گفت برو رییس جمهور میشی کلی پست و مقام میگیریم وگرنه من نشسته بودم نقاشی میکشیدیم! حالام شدیم چوب دو سر طلا! نه میتونیم از دوران طلایی امام بگذریم و بریم طرف مردم نه اینکه دیگه رومون میشه تو چشم حاج علی یه دست نگاه کنیم!
حاج کروب: بابا خب من بدجوری تحقیر شده بودم! دور پیش بهانه کردم که خواب موندم رای هام رو محمود دیوونه دزدید! این دور دیگه بهانه ای نداشتم! مجبور بودم بپرم تو گود اعتراض!
حاج علی یه دست: عزیزان من! دیگه یکسال گذشته، دیدید که فایده نداره! مگه اصلا چند نفر شما ها رو میخان ! فکر کردید دیگه به شما پست و مقام میدن؟ تازه اگه یکهو رژیم ور بیفته که پای شما ها هم بدجور گیره و همه با هم باید بشینیم پای میز محاکمه!
مرد آفتابه ای و حاج کروب: خب میگی چیکار کنیم؟
حاج علی یه دست: هیچی! شایع میکنیم که گرفتیمتون! مسلما ملت بی حال تر از این حرفان که بخان کاری بکنن! پس تقصیر همه چی می افته گردن ملت! ملت میگن تقصیر از ماست که ایندوتا رو گرفتن و ما کاری نکردیم ...شما هم دیگه از زیر بار مسولیت میاید بیرون چون مردم باور میکنن که شما زندانی شدید و تهدید شدید و مردم هم حمایت نکردن پس برای همیشه تو ذهن مردم میشید قهرمان! مرد افتابه ای هم میره سر وافور و بوم نقاشیش حاج کروب هم میره سر زن صیغه کردنش
کروب و مرد آفتابه ای:ای ول حاجی ! حقا که شایسته جانشینی امام راحلی! با اینهمه تریاک کشی خوب مخت تو کاره!
حاج علی یه دست: نه بابا نقشه مجتبی بود ! پس قبول؟
کروب و مرد آفتابه ای: قبول!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر